♥عاشقانــه♥سلطان غـ ـــم♥

آخرین سنگر سکوته! خیلی حرفا گفتنی نیست!

 

 

شب ها خواب در چشمان ترم می شکند


موج آتشین ان روز هنوز هم زندگیم را گرفته و رها نمی کند


چیزی از زندگی جز عبث بودن را نشناختم


دوست دارم پای بر سر امواج نهم و با فریاد بر آب کوبم


زیرا من نیز در سرزمینی غرق در رویا زیستم


و نمی دانستم روزی می شکنم و


حالا غرق در غم هایم هستم


و من آن تخته پاره ام که بی خودانه سیلی خور اقیانوسم


گر چه بیرون اقیانوس تیره بود و سرد



آن شب هنگام وداع دانستم که دیگر همه جا تیره و سرد می ماند


و چه سرمایی


گاهی با خود می گویم چه می شود که کمی بد

دهنی کرد و داد زد پس خاک بر سرت که نتوانستی بفهمی

 

ته نوشته : تا حالا شده فکر کنین خیلی تنها هستین


و احتیاج داشته باشین که تو اغوش کسی باشین ؟


یا با کسی حرف بزنین ؟

کسی که شما رو درک کنه تو آغوشش آرامش داشته باشه


آره من الان این احساس رو دارم


این روزا خیلی چرند و پرند می گم


باید کتاب چرند و پرند ۲ رو بزنن به نام من


حالا واقعا چرت و پرت می گم ؟


 

**نســیم**

 


نوشته شده در پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:,ساعت 21:52 توسط نســــــــــیم| |

قالب : بلاگفا